سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا لثارات الحسین

 

 

در مسأله فقر عده‌ای خواسته‌اند ازدیاد جمعیت و کمبود مواد غذایی در طبیعت را علت اصلی قلمداد نمایند، اینان می‌گویند: «چون جمعیت جهان به‌طور تصاعدی رو به ازدیاد است و منابع غذایی با تصاعد حسابی رشد می‌کند. منابع غذایی قادر به برآوردن نیاز همه آن‌ها نیست، طبعاً فقر مسأله اجتناب ناپذیری می‌گردد، از این جا است که راه‌حل فقر کنترل جمعیت دانسته شده است. اسلام این اتهام را به طبیعت وارد نمی‌داند و اعلام می‌کند: «وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»[1] خداوند از هر آنچه شما نیاز دارید داده‌است و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، حساب آن از عهدة شما بیرون است، همانا انسان بسیار ناسپاس و ستمکار است.


از سوی دیگر با استفاده از اعتقادات مذهبی توأم با جهل، خواسته‌اند فقر را ناشی از قضا و قدر قلمداد کرده و مبارزه با آن را خارج از اختیار بشر بنمایانند، اما قرآن تأکید می‌کند که هر مصیبتی به انسان می‌رسد نتیجة رفتار خود او است: «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»[2] هر مصیبتی به شما رو آورد، دست‌آورد خود شما است. «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[3] خداوند در وضع هیچ قومی دگرگونی ایجاد نمی‌کند، مگر آن‌که آن‌ها در وضع خودشان تغییر ایجاد کنند. پس ریشه‌ی فقر خود انسان است و این که او عدالت را به فراموشی می‌سپارد و ظالم و ناسپاس می‌گردد: «إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ»[4] انسان بسیار ظالم و ناسپاس است.

هنگامی که واژه ظلم را می‌شکافیم به راحتی استثمار، انحصارطلبی، و احتکار منابع طبیعی ثروت را در آن می‌بینیم. این پایمال کردن حقوق زحمت‌کشان، مکیدن خون مصرف کننده و رباخواری و ظلم‌های دیگر است که اکثریت مردم را به فقر می‌کشاند نه کمبود مواد غذایی طبیعی، ناسپاسی انسان نیز در این راه یاور ظلم اوست، چون که عدم بهره‌برداری صحیح از منابع موجود و ایجاد منابع جدید خود عامل فقر است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «من وجد ماءً و تراباً ثم افتقر فابعده الله»[5] هر ملتی که آب و خاک دارد، ولی باز هم فقیر است نفرین خدا بر او باد. بنا بر این فقر زاییدة انسان است و اسلام نیز در مبارزه‌اش روی همین عامل تکیه دارد.[6]

 

تنبلی و بیکاری

انسان مسلمان در صورت برخورداری از سلامت جسمی و روحی و نداشتن عذر شرعی و عقلی موظف است برای سامان بخشیدن به زندگی و افراد تحت تکفل خود از راه صحیح، کسب درآمد و امرار معاش نماید، و درآمد حلال، بیشتر از طریق کار و تلاش، پرهیز از تنبلی و کسالت میسر خواهد بود. فرقی نمی‌کند که این کار در مسیر تولید کالا باشد یا در جهت ارائه خدمت صورت پذیرد. امام رضا(ع) فرمود «لیس للناس بد من طلب معاشهم فلاتدع الطلب»[7] چارة از طلب معاش(روزی) نیست پس طلب [روزی] را ترک مکن. و علی (ع) فرمود: «اعمل و احمل علی رأسک و استغن عن الناس»[8] کار کن و با سرت بار ببر و بدین وسیله خویشتن را از کمک مردم بی‌نیاز نما. و باز آن حضرت فرمود: «من لم‌یصبر علی کد بده صبر علی الافلاس»[9] هرکس بر رنج [ناشی از کار] بردباری نورزد باید فقر را تحمل کند. و امام کاظم(ع) فرمود «ایاک و الکسل و الضجر، فانهما یمنعانک من حظک من الدنیا و الآخره»[10] از تنبلی و کسالت بپرهیزید، زیرا این دو موجب محرومیت از دنیا و آخرت می‌باشد.

 

بی‌برنامگی

نداشتن عقل معاش در زندگی، عدم تطابق بین درآمد و مصرف، افراط و تفریط در مصرف و نداشتن تدبیر و مدیریت صحیح به پیدایش فقر در سطح افراد و جامعه می‌انجامد. قرآن کریم آنانی را که افراط و اسراف می‌کنند برادران شیطان خوانده[11] و می‌فرماید: خداوند اسراف کاران را دوست ندارد.[12] و امیرالمؤمنین(ع) ترک نمودن میانه‌روی را موجب فقر دانسته و می‌فرماید: «ترک التقدیر فی المعیشه یورث الفقر»[13] و امام صادق(ع) می‌فرماید: «ضمنت لمن اقتصد ان لایفتقر»[14] ضمانت می‌نمایم برای کسی که میانه‌روی پیشه سازد که هیچ‌گاه دچار فقر نگردد.

 

تفاقر

پیامبر(ص) فرمود: «من تفاقر افتقر»[15] کسی که خود را به فقر بزند فقیر گردد. و امام علی(ع) فرمود: «اظهار التبأوس یجلب الفقر»[16] اظهار نمودن ناداری فقر را به دنبال دارد.

 

سوال و تکدی

کثرت حاجت به‌سوی مردم و گدایی علاوه بر خواری و ذلتی که به همراه دارد، به این دلیل که تبعات خاص روحی و روانی از آن برجا می‌ماند، باعث ابتلاء به فقر روزافزون می‌گردد. پیامبر گرامی اسلام(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: «یا علی قلة طلب الحوایج من الناس هو الغنی الحاضر و کثرة الحوایج الی الناس مذلة و هو الفقر الحاضر»[17] ای علی کمی خواستن حاجت‌ها از مردم بی‌نیازی حاضر و زیاد خواستن حاجت از مردم دلت بوده و فقر حاضر است. و باز می‌فرماید: «من فتح علی نفسه باب مسألة فتح الله علیه سبعین باباً من الفقر لایسد ادناها شیء»[18] کسی که در گدایی را به روی خود گشاید، خداوند هفتاد در فقر را بر وی گشاید که آسان‌ترین آن‌ها را کسی نتواند سد نماید.

 

قطع رحم

به تجربه ثابت شده و روایات متعدد بر این مطلب دلالت دارند که قطع رحم موجب فقر و پریشانی و کوتاهی عمر می‌گردد و به این سبب است که هر خانواده‌ی که در آن نفاق و شقاق میان ایشان حاصل شد، و خویشان بنای نزاع و ناخوشی گذاردند، همگی به فقر و فاقه مبتلا و در اندک وقتی سلسلة ایشان ازهم می‌پاشد و زندگی ایشان به‌سر می‌آید.[19] حضرت علی(ع) فرمود: قطع رحم فقر می‌آورد و نقمت‌ها را جلب نموده و نعمت‌ها را زایل می‌کند.[20] 

در قرآن کریم بعضی رفتارها ذکر شده‌است که سبب کاهش یا سلب نعمت‌های الهی می‌شود. این اعمال عبارت‌اند از: کفر نعمت، اعراض از خدا، کفر، طغیان، ظلم، فسق، گناه، خوردن مال دیگران و عشق به دنیا.[21]

 

نظام تکاثری اترافی

قرآن کریم در ضمن آیاتی موضوع جمع‌آوری مال و اندختن ثروت همراه با اتراف را مطرح ساخته و مذمتی که از آن به‌عمل آورده است، نشانگر پیامد ناگوار آن یعنی فقر و محرومیت برای اکثریت است. « أَفَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَأَعْطَى قَلِیلًا وَأَکْدَى» آیا دیدی آن‌کس را که (از اسلام یا انفاق) روی‌گردان شد؟! و کمی عطا کرد و از بیشتر امساک نمود. « وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» و کسانی که طلا و نقره را گنجینه‌(ذخیره و پنهان) می‌سازند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند به مجازات دردناکی بشارت ده. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ» افزون‌طلبی (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است. « وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجْرِمِینَ»[22] آنانی که ستم می‌کردند، از تنعم و کام‌جویی پیروی می‌کردند و گناهکار بودند، و نابود شدند. و امام صادق(ع) در این باره فرمود: «... ان الناس ماافتقروا و لاجاعوا و لاعروا الا بذنوب الاغنیاء»[23] مردم فقیر، محتاج، گرسنه و برهنه نمی‌گردن مگر به دلیل گناهان ثروتمندان.

 

عدم نظارت دولت

در نظام اقتصادی (بدون مداخله دولت) آنچه مشهود است این است که خود این نظام، علت اصلی پیدایش فقر در میان اکثریت توده‌های اجتماع می‌گردد. در این گونه نظام‌ها از آنجای که هیچ گونه مانع و رادعی برای کسب درآمد از هر راهی و به هر طریقی که ممکن باشد، وجود ندارد. آنانی که فرصت و موقعیت مناسبی دارند جلو افتاده به بهره‌کشی و استثمار دیگران می‌پردازند و قانون جنگل که شالوده‌ی آن را قدرت و زور بازو و داشتن توان و نیروی بیشتر رقم می‌زند و ضعیفان در چنگال اقویا اسیر‌اند، حاکم شده، طبیعی است که مستضعفان نه تنها به حقوق خویش دست نمی‌یابند که به لقمه‌ی چرب تبدیل شده و در کام اغنیا و مستکبران فرو می‌روند. از همین رو است که از نظر رهبران دینی، نظام آزاد به مسابقه‌ی در درندگی تبدیل می‌شود و باید حکومت جانب کسانی را بگیرد که ضعیف‌تر هستند. امیرالمؤمنین(ع) یکی از دلایل حکومت صالح را این می‌داند و می‌فرماید: «... یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر»[24] ... و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند. آن‌حضرت به مالک اشتر فرمود: «باید دولت کاری کند که قیمت عادلانه باشد و همین‌طور جلو احتکار و ...، را بگیرد، زیرا ضرر عمومی را به‌دنبال دارد.[25] بدیهی است که موضوع نظارت دولت در صورتی می‌تواند عامل رفع فقر محسوب گردد که دولتمردان خود افراد صالح و شایسته باشند و گرنه دولتمردان ناصالح خود بزرگترین مسبب فقر عمومی جوامع خواهند بود. در تاریخ صدر اسلام در زمان حاکمیت خلیفه‌ی سوم به دلیل رعایت نشدن حریم بیت المال مشکلاتی به وجود آمد که منجر به خشم عمومی و در نهایت کشته‌شدن خلیفه و مصایب بعد از آن گردید و یکی از مشکلات علی(ع) موضوع قطایع عثمان بود که در خطبه‌ی پانزدهم نهج البلاغه چنین آمده است: «(فیما رده من قطایع عثمان) والله لو وجدته، قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فی العدل سعه»[26] در باره آنچه عثمان تیول بعضی کرده‌بود و امام(ع) آن را به مسلمین باز گردانید، آن حضرت فرمود: به خدا اگر بیبیبنم که به مهر زنان یا بهای کنیزان رفته‌باشد آن را باز می‌گردانم که در عدالت گشایش است.

ابو حمزه ثمالی می‌گوید: «سمعته یقول فی الملوک الذین یقطعون الناس هی من الفئ و الانفال و ما اشبه ذالک»[27] امام باقر(ع) مرتباً در بارة پادشاهان که اموال مردم را تیول خود و خویشان‌شان می‌کردند می‌فرمود: «این‌ها اموال مردم است که این چنین حیف و میل می‌شوند»

 

 

ضعف مدیریت

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «سوء التدبیر مفتاح الفقر»[28] تدبیر بد کلید فقر است. این مسأله از فرو رفتن دولتمردان به عیاشی و تن‌پروری و به فراموشی سپردن امور، یا جهل و نادانی آنان که اصلاً ندانند وظیفة دولت در قبال مردم و رعیت چیست ناشی می‌گردد. و هم‌چنین ایجاد عدل و مساوات و رفع فقر و نابرابری، از وظایف حکومت است یا خیر! و در یک کلام عدم شناخت از الفباء حکومت‌داری! لذا است که حضرت علی(ع) می‌فرماید: «لو اقتبستم العلم من معدنه و اخذتم الطریق من وضحه و سلکتم الحق من نهجه ... ماعال فیکم عایل»[29] اگر علم را از معدن و سرچشمه‌اش می‌گرفتید، و از میان راه به رفتن پرداخته بودید و راه حق را از طریق روشن آن پیموده بودید و حق را از راهش می‌رفتید، هیچ عایله‌مندی فقیر و درمانده نمی‌شد. و در مورد شپردن امور به افراد نادان و سفیه قرآن کریم می‌فرماید: « وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً»[30] و پیامبر(ص)فرمود: «من عمل علی غیر علم کان مایفسده اکثر مما یصلح»[31] هرکس کاری بدون علم انجام دهد فسادش بیشتر از اصلاحش می‌باشد.

مواردی دیگری نیز هست که در فقر عمومی جوامع می‌تواند نقش داشته باشد که همه به نحوی به ضعف دولت و مدیریت اقتصادی آن برمی‌گردد و آن‌ها عبارت‌اند از: توزیع ناعادلانة ثروت، افزایش بی‌رویة قیمت‌ها(تورم)، فقدان امکانات شغلی، عدم تخصص نیروی انسانی در بازار تولید، بازدهی پایین و عدم کارآیی در تخصیص منابع.[32]

 

 

بلایای طبیعی

مرگ نان‌‌‌آور منزل، سیل، زلزله، خشکسالی، سرقت، قحطی و ...، از عوامل طبیعی فقر می‌باشند، که همواره در گوشه و کنار این جهان پهناور، شاهد وقوع این پدیده‌ها بوده و آثار آن را به وضوح مشاهده می‌نماییم. البته بعض از آیات و روایات نشان می‌دهد که بخشی از این حوادث نتیجه‌ی کردار انسان‌ها است و بخش دیگر برای آزمون و ایجاد زمینة ارتقاء معنوی آن‌ها طراحی می‌شود.[33] بنا براین نمی‌توان در باره‌ی همه‌ی این حوادث یک نوع داوری کرد.[34]

 

 



[1]- ابراهیم، 34.

[2]- شوری، 30.

[3]- رعد، 11.

[4]- ابراهیم، 34.

 

[5]- وسایل، 17/ 40، ح21930. بحار، 100/ 65/ 10. قرب الاسناد، 55.

[6]- بیات، پیشین، ص11- 12.

[7]- وسایل، 17/ 32/ 6 و 18/ 36/ 1.

[8]- الکافی، 5/ 76. وسایل، 17/ 38/ 9.

[9]- الکافی، 5/ 85. وسایل، 16/ 22، ح20860 و 17/ 59 ح21977.

[10]- الکافی، 5/ 85. الفقیه، 4/ 480. وسایل، 16/ 22/ 66 ح21977.

[11]- «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ» اسرا، 27.

[12]- إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِین» اعراف، 31.َ

[13]- بحار، 68/ 347/ 86. الخصال، 2/ 504.

[14]- الکافی، 4/ 53. الفقیه، 2/ 64. وسایل، 17. 64. مستدرک، 13/ 37. الخصال، 1/ 9. فقه الرضا، 255/ 37.

[15]- بحار، 73/ 316/ 60. تحف، 43. غرر، 371، ح8405.

[16]- غرر، 366، ح8242.

[17]- بحار، 74/ 66/ 3. تحف، صص 9 و 279.

[18]- وسایل، 9/ 437/ 31. مستدرک، 7/ 220/ 29. بحار، 18/ 114/ 11. الخرایج، 1/ 8. عدة الداعی، 110.

[19]- ملا احمد نراقی، معراج السعاده، انتشارات هجرت، چ8، تابستان 1381، ص511.

[20]- غرر الحکم، ح6769.

[21]- رجایی، پیشین، ص 129.

[22]- هود، 116.

[23]-الفقیه، 2/ 7. وسایل، 9/ 12/ 1. عوالی الالی، 1/ 370.

[24]- نهج البلاغه، ص 225، خ40.

[25]- نهج البلاغه، نامه 53.

[26]- نهج البلاغه، خ15.

[27]- وسایل، 9/ 533/ 1. بحار، 93/ 211/ 25. تفسیر عیاشی، 2/ 48.

[28]- غرر الحکم، ص 354، ح80909.

[29]- الکافی، 8/ 13. بحار، 28/ 239/ 4.

[30]- نساء، 4.

[31]- الکافی، 1/ 44. وسایل، 27/ 25/ 4. بحار، 1/ 208/ 5 و 74/ 152/ 7. المحاسن، 1/ 198/ 2. مستطرفات، 644. مشکاة الانوار، 134.

[32]- ر.ک. سعید فراهانی‌فرد، پیشین، ص 46- 50.

[33]- ر. ک. رجایی، پیشین، ص 174.

[34]- ر.ک. فراهانی‌فرد، پیشین، ص 46.

 



نوشته شده در پنج شنبه 91 دی 28ساعت ساعت 12:17 عصر توسط وحید| نظر

استادى از شاگردانش پرسید : چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت : چون در آن لحظه ، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم استاد پرسید : این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامیکه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما...

پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد . سرانجام او چنین توضیح داد : هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند ، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد . آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد ، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
 
سپس استاد پرسید : هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند . چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله
قلب‌هاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى
می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود . سرانجام ، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد. این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که  خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست و می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن بازکنی با او حرف بزنی...



نوشته شده در پنج شنبه 91 دی 7ساعت ساعت 9:43 صبح توسط وحید| نظر

  بارها برایتان پیش آمده که درباره موضوعی ، به گفتگو و مناظره نشسته اید.اما چگونه به بهترین نحو مناظره کنیم؟

بشنوید که ابن ابی العوجاء چگونه در چند جمله کوتاه روش بی بدیل مناظره و عظمت والای امام صادق علیه السلام را به تصویر میکشاند......


 
این دیگر چگونه حرف زدنی است ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ابن ابی العوجاء :" از محمد مگو که عقل من در برابر شخصیت او حیرت زده و اندیشه ام در کار او راه را گم کرده است . بیا درباره ی اصلی ( وجود آفریدگار) که مایه ی هدایت و رهبری اوست ، سخن بگوییم ."

سخن درباره اشیاء آغاز شد و تا بدانجا رسید که آنها رها شده به خود ، بی هیچ ساختن و پرداختن و تقدیر، و بدون پروردگار و تدبیر کننده ، خود به خود به وجود آمده اند ، و اینکه دنیا همواره چنین بوده است و خواهد بود .

مفضل ( از شاگردان امام صادق(علیه السلام) ) می گوید نتوانستم جلو خشم و عصبانیت شدید خود را بگیرم و گفتم به او :" ای دشمن خدا ! از دین خدا منحرف گشته ای و پروردگار متعال را منکر شده ای ، همان کسی که تو را به بهترین و معتدل ترین قامت ، و به کاملترین شکل آفرید و از حالتی به حالت دیگر درآورد تا تو را به این صورت که اکنون هستی رساند؟ اگر در وجود خود اندیشه کنی و احساس دقیق تو به تو راست بگوید ، خواهی دید که دلایل پروردگاری خدا و نشانه های آفرینش گری او در تو پا برجا ، و شواهد وجود او در آفرینش تو هویدا، و دلایل او برای تو آشکارا و بر ملا است." 

سپس ابن ابی العوجاء گفت:" فلانی ! اگر از متکلمینی ، ما با تو متکلمانه سخن می گوییم تا اگر چیزی از دلایل تو بر ما ثابت گشت ، پیروی تو کنیم ، و اگر نیستی ، ما را با تو گفت و گویی نیست، اگر هم از یاران جعفر بن محمد صادق هستی ، بدان که او اینگونه با ما سخن نمی گفت و با مثل دلیل های تو با ما مجادله نمی کرد . او بیش از آنچه تو از ما شنیدی ، شنیده ، اما هرگز با ما بد زبانی نکرده و در جواب گفتن ما بیش از اندازه نگفته است. او مردی است بردبار، متین ، خردمند و ثابت که دست خوش سرسختی و بی فکری و شتابزدگی نمی شود . سخن ما را می شنود و به ما گوش می سپارد و حجت و برهان ما را به نیکی فهم میکند ، تا اینکه چون همه ی سعی خویش را به کار می گیریم و گمان می کنیم که او را شکست داده ایم ، ناگاه با سخنی اندک و جمله ای کوتاه ، دلیل ما را باطل می سازد و به قبول حجت خویش وا می داردمان ، و راه عذر و بهانه را بر ما می بندد ،  چندان که جواب گفتنش نمی دانیم . حال اگر تو از اصحاب اویی  ،همچون او با ما سخن بگو."

غمگین و مغموم به نزد امام صادق علیه السلام آمدم . چون امام مرا  بدین حال دیدند ، فرمودند"چه شده است؟"

پس جریان را شرح دادم و این بود که امام صادق علیه السلام فرمودند:" به زودی گوشه هایی از حکمت پروردگار متعال در آفرینش دنیا و درندگان و چارپایان و پرندگان و گزندگان و هر حیوان و گیاه و درخت ثمرده و بی ثمر دارای روح و حبوبات و سبزی های خوردنی و غیر خوردنی ، برایت خواهم گفت . و این آن حقیقتی است که عبرت پذیران از ان عبرت می گیرند و مؤمنان با دانستنش دل آرام می گردند ، و منکران در آن سرگشته می شوند . فرادا صبح زود ، نزد من بیا."

و مجموعه این حکمت ها با نام توحید مفضل توسط مفضل به نگارش درآمد ، کتابی بس شگرف و زیبا…

منبع:با تلخیص از کتاب پای درس امام صادق علیه السلام (ترجمه توحید مفضل)

منبع:www.nasr19.ir



نوشته شده در سه شنبه 91 دی 5ساعت ساعت 8:23 عصر توسط وحید| نظر بدهید

 

 در کتاب طوبای محبت ؛ حاج اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا و عمیق در خصوص وظایف منتظران در دوران غیبت میفرمایند : پدر چهار تا بچه ، اینها را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا ها را مرتب کنید تا من برگردم.

میخواست ببیند کی چه کار میکند.خودش هم رفت پشت پرده.از انجا نگاه می کرد میدید کی چه کار میکند.مینوشت توی یک کاغذ که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.


یکی از بچه ها که گیج بود یادش رفت.یادش رفت؛سرگرم شد به بازی و خوراکی و اینها.یادش رفت که اقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و فریاد که من نمیگذارم اینجا را کسی مرتب کند.

یکی که خنگ بود،وحشت گرفتش.ترسید.نشست وسط و شروع کرد جیغ و داد که اقا بیا؛بیا ببین این نمیگذارد جمع کنیم،مرتب کنیم و...

اما ان که زرنگ بود ، نگاه کرد ، رد تن اقاش را دید از پشت پرده.تند و تند مرتب میکرد همه جا را.میدانست اقاش دارد توی کاغذ مینویسد ، بعد میرود چیز خوب برایش می اورد . هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید.دلش هم تنگ نمیشد . میدانست که همین جا است.توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه هم دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.


اخرش ان بچه ی شرور همه جا را ریخت به هم دیگر.هی میریخت به هم، هی میدی این دارد میخندد.خوشحال است.ناراحت نمیشود.وقتی همه جا را ریخت به هم ، همه چیز که اشفته شد ، ان وقت اقا  جان امد.

ما که خنگ بودیم ، گریه کرده بودیم ، چیزی گیرمان نیامد.او که زرنگ بود  و خندیده بود ، کلی چیز گیرش امد.زرنگ باش...خنگ نباش...گیج نباش...

شرور که نیستی الحمدالله ، گیج و خنگ هم نباش...زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن...خانه را مرتب کن...

 



نوشته شده در دوشنبه 91 دی 4ساعت ساعت 8:26 عصر توسط وحید| نظر
طبقه بندی: مهدویت

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin